معنی نوعی مدل بیوک
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بیوک. [ب ُ] (اِ) بمعنی عروس، امروز هم درمازندران متداول است، چنانکه زن نوشوی کرده را گاهی بیوک ِ آقا و گاه عروس آقا گویند. (یادداشت مؤلف).
- نوبیوک، نوعروس:
بس عزیزم بس گرامی سال و ماه
اندرین خانه بسان نوبیوک.
رودکی.
|| (ترکی، اِ) کلمه ٔ ترکی است بمعنی بزرگ و مجازاً رئیس و کدخدا وریش سفید. (یادداشت مؤلف):
ای بیوک ابه و کیخای ده
دبه آوردم بیا روغن بده.
مولوی.
مدل
مدل. [م ِ] (ع ص) مرد باریک اندام کم گوشت. (منتهی الارب). خفی الشخص قلیل اللحم. (متن اللغه). || مَدل. رجوع به مدل شود.
مدل. [م ُ دِل ل] (ع ص) هادی. راهنما. (ناظم الاطباء). راهنمون. دلیل. (یادداشت مؤلف). دلالت کننده. هدایت کننده. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از ادلال. رجوع به ادلال شود:
مثنوی او چو قرآن مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل.
شیخ بهائی.
|| توفیق راست کرداری دهنده. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || از حد درگذرنده در محبت و مهربانی با دوست. (ناظم الاطباء). رجوع به ادلال شود. || جری: المدل بالشجاعه؛ الجری ٔ. (متن اللغه).
مدل. [م َ] (ع ص) مرد فرومایه. (منتهی الارب). خسیس. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). || شیر (لبن) خفته. (منتهی الارب). اللبن الخاثر؛ شیر غلیظشده. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مِدل. (متن اللغه).
بیوک آرایی
بیوک آرایی. [ب ُ] (حامص مرکب) عروس آرایی. مشاطگی.
بیوک آرا
بیوک آرا. [ب ُ] (نف مرکب) مشاطه. عروس آرا. (یادداشت مؤلف).
بیوک آرای
بیوک آرای. [ب ُ] (نف مرکب) عروس آرای. مشاطه. (یادداشت مؤلف).
کوچه بیوک
کوچه بیوک. [چ ِب ُ] (اِخ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان یزد است و 1972 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی بزرگ (صفت اسم) بزرگ مهتر.
فرهنگ معین
(بُ) [تر.] (ص. اِ.) بزرگ، مهتر.
فرهنگ عمید
معادل ابجد
248